سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را گفتند اگر در خانه مردى را به رویش بندند روزى او از کجا سوى او آید ؟ فرمود : ] از آنجا که مرگش بر وى در آید . [نهج البلاغه]

یا علی و یا عظیم و ربنا

 

یا غفور و یا رحیم ای رب ما

 

تو عزیزی و سمیعی و بصیر

 

بی همانند و کریمی و امیر

 

ای خدا این ماه مهمانی توست

 

ماه مهمانی قرآنی توست

 

خود بزرگی و کرامت دادیش

 

هم فضیلت هم شرافت دادیش

 

ماه روزه ماه قرآن و نماز

 

ماه سوز و گریه و راز و نیاز

 

ماه نازل گشتن قرآن حق

 

آن کتاب هادی و فرقان حق

 

ماه معراج وشب قدر علی

 

ماه منشق گشتن بدر علی

 

رب منان و رئوف ای گردگار

 

بر گدایانت بیا منت گذار

 

داخلم کن در بهشت و جنتت

 

کن مرا مشمول لطف و رحمتت

 

تا که گردم همنشین مصطفی

 

زائر روی نکوی مرتضی

 

بشنوم صوت صوت دل انگیز حسین

 

سیر بینم روی آن نور دو عین

 

ای خدایا گر چه من ناقابلم

 

حب حیدر را مگیر از این دلم

 محبوب بی همتا نیامد ماه شعبان رفت و آن

جمعه 8 شهریور1387 :: 2:54 :: نویسنده : محمد علی صولی

ماه شعبان رفت و آن محبوب بی همتا نیامد

 

ماه دیگر آمد و آن ماه خوش سیما نیامد

 

سالها شد دل به شوق دیدن رویش روانه

 

خسته شد این دل و لی آن دلبر دلها نیامد

 

جان من در انتظار آن مسیحا دم برون شد

 

از برای زنده کردن یک دم از عیسی نیامد

 

کور شد چشمان یعقوب دلم از هجر رویش

 

بر شفای چشم دل یک پیرهن اما نیامد

 

تشنگان دیدنش چشم انتظار جام وصلش

 

لیکن آن ساقی مستان با می و صهبا نیامد

 

جان به لب آمد ز دوری نگار ما و لیکن

 

یادگار آل طه یوسف زهرا نیامد

 


  

ماه شعبان داره تموم می شه آی مناجات شعبانیه خدا حافظ اما ماه خدا داره میاد آیا آمادگی اینو داری آیا برات دعوت نامه فرستادن


 

عمری گذشت و خدمت رندان نشد نصیب

ترک قصور محضر جانان نشد نصیب

از کوچه های  نفس بد اندیش و گم شدن

طی طریق وادی عرفان نشد نصیب

بسکه غلام غیر حجاب وجود شد

یک جلوه از تلاوت قرآن نشد نصیب

اسلام دین عشق و ولا و محبت است

ما را به غیر نام مسلمان نشد نصیب

از سفره ولا که محبان از آن خورند

ما را چه شد که سهم کمی نان نشد نصیب

شیرینی وصال به جای خودش چه سود

ما را که زهر تلخی هجران نشد نصیب

این زندگی ز مردن صد باره بد تر است

آن را که کوی شاه شهیدان نشد نصیب

شبها دراز گشت و ز سر خواب ما برفت

یک حلقه زان دو زلف پریشان نشد نصیب

سید محسن احمدزاده | مناجات


  
  

یک شبی مجنون نمازش راشکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق،آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
گفت یارب ازچه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام زین عشق دلخونم نکن
من که مجنونم،تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگت پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی